جدول جو
جدول جو

معنی گم شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گم شدن
ناپدید شدن
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن
تصویری از گم شدن
تصویر گم شدن
فرهنگ فارسی عمید
گم شدن
(سِ تَمْ بَ/ بِ شُ دَ)
یاوه شدن. ضایع شدن. ناپدید گشتن. دور شدن. از دست رفتن. جدا شدن. نیست شدن:
چنان نامور گم شد از انجمن
چو از باد سرو سهی از چمن.
فردوسی.
ندیدی تو بدهای افراسیاب
که گم شد ز ما خورد و آرام و خواب.
فردوسی.
نام آن لشکر به گیتی گم شود کز بهر جنگ
چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود.
فرخی.
چون بیاشفت بر کلنگ در ابر
گم شود راه بر پرنده کلنگ.
ناصرخسرو.
زآن هر دو خرلاشه یکی گم شد ناگاه
آمد خبر مرگش خر مرد و خبر ماند.
سوزنی.
وآن جفت که امشبش بجوید
از گم شدنش ترا چه گوید.
نظامی.
همچنین درویشی در قاع بسیط گم شده بود. (گلستان چ یوسفی ص 115).
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد.
سعدی.
به بازیچه مشغول مردم شدم
در انبوه خلق از پدر گم شدم.
سعدی.
اینقدر عقلی که داری گم شود
سر که عقل از وی بپرد دم شود.
مولوی.
گویند به بلاساغون، ترکی دو کمان دارد
ور زآن دو یکی گم شد ما را چه زیان دارد.
مولوی.
لیک چون در رنگ گم شد هوش تو
شد ز نور آن رنگها روپوش تو.
مولوی.
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شده است
رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید.
حافظ.
- گم شو، برو! دور شو! دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را میخواهند
لغت نامه دهخدا
گم شدن
مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن، یا گم شو، دور شو از نظرم غایب شو، دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک
فرهنگ لغت هوشیار
گم شدن
اگر کسی بیند گم شد، دلیل که در آن موضع ضایع بماند و قدر او را ندانند. اگر بیند فرزند یا عیالش گم شد، دلیل زیان بود. اگر بیند چیزی از او گم شد، اگر آن چیز به تاویل نیک بود، غم است. اگر بد بود، کارش به نظام شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گم شده
تصویر گم شده
مفقود، ناپدید شده، کنایه از به بیراهه افتاده، برای مثال راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی - ۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
(خاص ص گَ تَ)
آواره و بیراه شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل شدن
تصویر گل شدن
تولید گل و لای شدن، آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
کاستن، نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
گرما یافتن حرارت پذیرفتن، تحریک شدن برانگیخته شدن: و مزاج دل عزیزش بطلب انتقام گرم شود، خشمگین شدن: بعد از آن چون منافقان دروغ بر عایشه نهادند... رسول ص گرم شد و او را با خانه پدرش فرستادند. شهرت یافتن شیاع یافتن: در جهان گرم شد که شاه جهان روی کرد از سپاه و ملک نهان... (نظامی) یا گرم شدن بازار... پرداد و ستد شدن، رونق یافتن، یا گرم شدن چشم. بخواب رفتن، یا گرم شدن در (به) سخن. گرم صحبت شدن، یا گرم شدن سجده. اشتغال ورزیدن کسان بسجده و عبادت. یا گرم شدن سربه... مشغول شدن، مست گشتن: نه نرم شود دلت بصد لابه نه گرم شود سرت بصد مینا. (مسعود سعد) یا گرم شدن صحبت (گفتگو)، گفتگوی جالب توجه بین دو یا چند تن بعمل آمدن گل انداختن صحبت: بزودی صحبت میان آن دو گرم شد، یا گرم شدن آن بسبب گفتگو های مجلس. خوشایند گشتن جالب و هنر نماییها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم شده
تصویر گم شده
گم گشته، مفقود، فقید، یاوه، هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم زدن
تصویر گم زدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم شده
تصویر گم شده
((گُ. شُ دِ))
واقع در جایی نامعلوم یا فراموش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم شدن
تصویر گرم شدن
((~. شُ دَ))
حرارت پذیرفتن، سرحال شدن، به شوق آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
Bend, Stoop
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
Dwindle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
se pencher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
dobrar, curvar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
afnemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
buigen, bukken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
disminuir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
doblarse, agacharse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
piegarsi, chinarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
sich bücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
弯曲 , 弯腰
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
зменшуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
zginać, schylać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
уменьшаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
згинати , нахилятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
zmniejszać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
schwinden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خم شدن
تصویر خم شدن
сгибаться , наклоняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
घटना
دیکشنری فارسی به هندی