- گم شدن
- ناپدید شدن
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن
معنی گم شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- گم شدن
- مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن، یا گم شو، دور شو از نظرم غایب شو، دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مفقود، ناپدید شده، کنایه از به بیراهه افتاده، برای مثال راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی - ۷۰)
کاستن، نقصان
گرما یافتن حرارت پذیرفتن، تحریک شدن برانگیخته شدن: و مزاج دل عزیزش بطلب انتقام گرم شود، خشمگین شدن: بعد از آن چون منافقان دروغ بر عایشه نهادند... رسول ص گرم شد و او را با خانه پدرش فرستادند. شهرت یافتن شیاع یافتن: در جهان گرم شد که شاه جهان روی کرد از سپاه و ملک نهان... (نظامی) یا گرم شدن بازار... پرداد و ستد شدن، رونق یافتن، یا گرم شدن چشم. بخواب رفتن، یا گرم شدن در (به) سخن. گرم صحبت شدن، یا گرم شدن سجده. اشتغال ورزیدن کسان بسجده و عبادت. یا گرم شدن سربه... مشغول شدن، مست گشتن: نه نرم شود دلت بصد لابه نه گرم شود سرت بصد مینا. (مسعود سعد) یا گرم شدن صحبت (گفتگو)، گفتگوی جالب توجه بین دو یا چند تن بعمل آمدن گل انداختن صحبت: بزودی صحبت میان آن دو گرم شد، یا گرم شدن آن بسبب گفتگو های مجلس. خوشایند گشتن جالب و هنر نماییها
گم گشته، مفقود، فقید، یاوه، هرزه
پنهان شدن
تولید گل و لای شدن، آلوده شدن
Bend, Stoop
Dwindle
diminuir
сгибаться , наклоняться
sich bücken
schwinden
zmniejszać się
згинати , нахилятися
уменьшаться
zginać, schylać się
зменшуватися
弯曲 , 弯腰
dobrar, curvar-se
piegarsi, chinarsi
doblarse, agacharse
disminuir
se pencher
diminuer
diminuire
buigen, bukken
afnemen
โน้มตัว , ก้มลง
membungkuk
berkurang